سلام من 26 سالمه دختر هستم ودانشجوی ارشد این ترم ان شالله دفاع میکنم اما بینهایت احساس پوچی و افسردگی میکنم . دارم فکر میکنم بعد از فارق التحصیلی چکار کنم شغلی ندارم دکترا خوندن تو ایرانم یه کار پوچه به علاوه دوس ندارم تو ایران ادامه بدم ضمن اینکه تو کل کشور با احتساب شبانه و پردیس تو رشته ما 20 نفر میگیرن و قبولی من تقریبا محاله. وضع مالی آن چنانی هم ندارم که بگم میرم خارج .خواستگار مناسبی هم ندارم که بگم ازدواج میکنم . دوستامو که میبینم بغض میکنم بخدا آدم حسودی نیستم از خوشبختیشون خوشحال میشم اما دلم برا بدبختی خودم میسوزه . میبینم دوستام ارشدشونم تموم شد برا دکترا اکثرا رفتن اروپا و امریکا خیلیاشونم ازدواج موفقی کردن بقیه هم سر کار اما من تو همه چی طلسم شدم . الآنم بغض گلومو گرفته من نه کار دارم نه میتونم برم خارج نه خواستگار درستی تو خونمونم اکثرا دعواست کلا از نظر روانی تحت فشار خیلی خیلی زیادی هستم از یه طرف میبینم 26 سالمه و هنوز دارم پول توجیبی میگیرم از یه طرف اوضاع نابه سامان خونه از یه طرف سنم داره از سن استخدام میگذره و متاسفانه کم کم دارم ترشیده هم میشم . ارگان ها هم همه پسر استخدام میکنن. کلا انگار ما دهه 60 ایا باید بمیریم بخصوص دختر هم باشیم بخدا سر به راهم همه عمرمم درس خوندم هم کارشناسی و هم ارشدم دانشگاه درجه 1 دولتی بودم و هستم . مگه خدا نمیگه از تو حرکت و از من برکت ؟ من که حرکت کردم پس کی برکت میده نکنه منو یادش رفته ؟
نه تو کار شانس دارم نه ازدواج نه خارج .کشته مرده هیچکدومشون نیستم اما بالاخره نمیشه کنج خونه بشینم و بترشم و بخورم و بخوابم اونم تو خونه ما
دوستام حتی همکلاسام که پسرن عکسای خارجشونو با همسراشون میزنن وقتی میبینم دلم میگیره آخه یه پسر همسن من خارجشو میره کار میکنه ازدواجشم میکنه ولی من که دخترم و قاعدتا باید زودتر از پسرای همسالم ازدواج کنم خبری نیست حتما میگید نبینم اما ندیدن من حقیقتو عوض نمیکنه . دیگه از افسردگی رد کردم پرخاشگر شدم عصبی هستم و تمرکز رو کارام ندارم پایان نامم نمیتونم درست انجام بدم چون فکر بدبختیام تمرکزمو گرفته چیکار کنم ؟ دارم دیوونه میشم